این گفتگو در بارهٔ رمضان و در ماه رمضان نور و عطرآگین و در رمضان خیر و پاکی و در ماه پر از یادبودها است. در این ماه قرآن نازل گردید و شب قدر در آن قرار دارد و در آن پیروزی جنگ بدر رخ داد و در آخر ماه عید فطر برگزار میشود. رمضان نوری بر گلدستههای مساجد و نوری در قلب و خوداری از خوردن و آشامیدن و پرهیز از حرام است.
اگر زندگی پیکاری برای ادامهٔ بقا باشد، این ماه وسیلهای برای فهم راز زندگی است و اگر همهٔ عمربه خاطر برآوردن نیازهای جسمی باشد، این ماه برای تامین نیازهای روح است و اگر دنیا برای جنگیدن و ستیزه جویی باشد، این ماه برای دوستی و صلح و آشتی است.
این همان رمضانی است که از همان اوان کودکی به محض اینکه چشمم به رخسارش افتاد، او را دوست داشتم و آثار نیکش را در هر مکانی در دمشق دیدم و آن را با ارزش و بزرگ یافتم؛ اما دیگر هرگز آن را با چنین وصفی نمیبینم، پس فهمیدم که من آن را از دست دادهام.
رمضانی که این چنین آن را شناخته بودم، دیگر به دمشق برنگشت. این رمضان جدیدی است که اسم اولین رمضانی را دارد که بیش از چهل سال پیش آن را دیدم؛ اما آن رمضان گذشته نیست.
رمضان قدیم سراسر دمشق را فرا میگرفت، طوری که شما هرجا میرفتی آن را احساس میکردی، آن را در مساجد پر از نمازگزاران و قاریان و حلقه زنندگان دور صندلیهای مدرسان میدیدی، آن را در بازارها لمس میکردی؛ از این رو هیچ برهنگی آشکار و عملی زشت و رستورانی باز و سیگاری و نوشندهای را مشاهده نمیکردی. وقتی که کالایی را میخریدی از تقلب و فریبکاری در امان بودی؛ زیرا گناه کارترین فروشندگان در رمضان دست به تقلب نمیزد. زن کار میکرد و مطمئن بود که هر اندازه اشتباه کند، هرگز از سوی شوهرش سرزنشی نخواهد شنید؛ زیرا مسلمان روزه دار دشنام نمیدهد و در رمضان دیگران را ملامت نمیکند. مرد وقتی به خانهاش میآمد از سوی همسرش در امان بود از اینکه او را آزار دهد یا بدرفتاری کند؛ زیرا زن روزه دار در رمضان شوهرش را اذیت نمیکند. اگر در خانهای را باز میگذاشتی، هیچ دزدی وارد منزل نمیشد؛ زیرا دزدان از کار خود دست میکشیدند و در رمضان از دزدی توبه میکردند.
اما هیچ یک از این خیابانهای نو و مناطق جدید، رمضان جدید را نمیشناسند و فاصله راه به سوی آن را نمیدانند. دمشق قدیم دیگر توانایی غلبه بر آن را ندارد. مساجد کنونی پر از روزه خواران است و روزه داران هم در رمضان به خاطر تشنگی و نیاز به سیگار بداخلاق شدهاند. شیاطین در رمضان به زنجیر کشیده میشوند؛ اما تبهکاران و فاسقان به راه افتادهاند و مثل پیش از رمضان به کار خود ادامه میدهند.
در زمان غروب
در گذشته زمانی که دورترین مردم از دین، آغاز رمضان را میشنید، توبه میکرد و به سوی خدا برمی گشت و از نفس گناهکار خود بیرون میآمد و نفس پاک و اهل عبادت را جایگزینش میکرد؛ آن گونه که لباس چرکینش را در میآورد و لباس پاکیزهای را بر تن میپوشاند. خانههای که پیش از رمضان پر از جنگ و جدال بود، در رمضان به خانههایی پر از امنیت و آشتی تبدیل میگشت و سراسر شهر به یک خانواده یا یک مدرسهٔ شبانه روزی تبدیل میگردید که مردم در یک زمان غذا میخوردند و در یک زمان مشخص از خواب برمی خاستند.
وقتی که زمان غروب نزدیک میشد، همهٔ مردم را میدیدی که شتابان به خانههایشان برمی گردند. یکی از اعضای خانواده را میدیدی که بشقاب باقلای طبخ شده با روغن را برمی دارد و دیگری کلوچه و نان کنجدی. سفرهها گذاشته میشدند، طوری که در رمضان فقیرترین مردم را میدیدی که غذاهای لذیذ و گوارا داشت؛ زیرا هر روزه داری در رمضان جویای احوال همسایگان و اطرافیان خویش بود و این گونه نبود که خودش انواع غذای خوب و عالی را بخورد و در همان حال همسایهاش نان و پنیر هم نداشته باشد.
همهٔ خانواده اطراف سفره ردیف میشدند و یک حس آنها را کنار یکدیگر گرد میآورد، حسی که ثروتمند و فقیر، فرمانروا و کارگر را جمع میکرد و آن همان گرسنگی بود؛ ثروتمندترین مردم، قبل از مغرب آرزو میکرد یک قاشق سوپ بخورد یا یک جرعه نوشیدنی بنوشد.
کودکان پیش از مغرب بر ایوانها یا کنار کوچهها و خیابانها میایستادند و به محض اینکه چراغ گلدستهها را میدیدند یا صدای بلندگو را میشنیدند، یک صدا و هماهنگ فریاد میزدند: اذان، لذان، اذان... و پروازکنان به سوی خانههایشان برمی گشتند؛ آن گونه که گنجشکان شب هنگام به طرف لانههایشان پرواز میکنند. کوچهها و خیابانها خالی میشد و سرو صداها کاهش مییافت. پس از مدتی از هر جایی؛ از کلبه و از کاخ، یکسان آهنگ الحمد لله برمی خاست. همه سیر میشدند و خشنود و شکرگزار.. خواه کسی که هفت نوع غذا خورده یا کسی که تنها نان و باقلا میل کرده است!
سپس مردان برای ادای نماز تراویح به سوی مساجد راه میافتادند یا با خانواده و فرزندان خویش نماز جماعت را برپا میکردند. بازارها هم چراغانی میشد و کودکان در تابستان دور بستنی فروشها یا باقلافروشها ازدحام میکردند. کسی هم که میخواست به تفریح بپردازد غیر از گوش دادن به روایانی که داستان عنتره را که پر از حماسه و قهرمانی و عزت است- نه داستانهایی که پر از گناه و بیبند و باری است - چارهٔ دیگری نداشت.
یک ساعت بعد از نماز عشاء، چراغها خاموش و بازارها خالی میشد و مردم به خانههایشان میرفتند تا بخوابند و جارچی سحر، تنها به هنگام سحر میآمد؛ نه نیمه شب، تا تو را از خواب بیدار کند و با طبلش سرت را بکوبد و تو مجبوربودی که به او بگویی از تو تشکر میکنم و مزدش را به او بپردازی؛ هرچند مغز و اعصابت را در هم شکسته باشد. در آن زمان رادیو و تلویزونی نبود که لحظهای هم در رمضان ساکت نمیشوند.
رمضان تنها در آرامش وسکوت میتواند زندگی کند، پس چگونه در این جیغ و داد هولناک به سر برد؟ وقتی که هر صاحب رادیویی از جارچی پیامها را نمیشنود؛ بلکه از چهل جارچی میشنود و سر و صداها در طول شب قطع نمیگردد؛ در حالی که قدیم الایام جارچی سحر در یک زمان مشخص میآمد. اکنون این موسیقی دانهای شکست خورده که نمیتوانند هنرمند باشند به موسیقی خویش وجههٔ دینی میبخشند، در حالی که دین از آنها بیزار است. آواز خوانان قدیم به جای آواز خوانی در مورد لیلی و سلمی، در بارهٔ پیامبر (ص) غزل خوانی میکردند و بازاریان و تعمیرکاران و شیرفروشان و فرش فروشان به هنگام طلوع خورشید سرکار میرفتند و کودکان در کوچهها و محلهها مشغول توپ بازی میشدند.
فرشته و شیطان
چگونه رمضان را احساس میکند کسی که سوار تراموای (راه آهن شهری) میشود و در مقابل خود سیگارکشی را میبیند که دود سیگار را در صورت او میدمد. مردم را میبینی که اگر چه از خوردن و آشامیدن دست کشیدهاند؛ اما جز عدهٔ کمی از آنان از دروغ و تقلب و غیبت و دشنام دادن و سوگند به غیر خدا یا سوگند دروغ به خدا دست برنداشتهاند و تنها عدهٔ کمی هستند که از خشم و ظلم و آزار رساندن پرهیز میکنند؛ در حالی که روزه گرفتن حقیقتاً غیر از یک تمرین اخلاقی، چیز دیگری نیست. روزه فقط گرسنگی و تشنگی نیست، خدا هم فرشتگان را آفریده و هم شیاطین را و هم حیوانات وحشی و درنده را.
فرشته سراسر نیکی و شیطان سراپا شر و بدی است. طبیعت درندگان، خوی درندگی و ستم است و اگر چنین نبود نمیتوانستند به حیاتشان ادامه دهند. خمیر مایهٔ انسان هم از تمام این سه موجود زنده آفریده شده است. در انسان طبیعت فرشته و شیطان و حیوانات درنده وجود دارد. فرشته، دارای ایمان و رحمت و بندگی و خشوع و درونی پاک و عالی است و شیطان دارای شهوت حرام و دروغ و مکر و فریب و تباهی و فساد است و درندگان از خشم و ظلم و غلبه برخوردارند.
در حقیقت روزه داری یعنی خودداری از خوی درندگی و شیطانی برای رهایی نفس در این ماه و فرشته شدن است. پس اگر اخلاق و رفتار فرشتگان از وجود روزه دار ندرخشد و مانند درندگان خشمگین و ستمگر باقی بماند و مانند شیطان شهوت رانی و فساد کند، حقیقت روزه گرفتن را درک نکرده است.
رمضانی که چهل سال پیش به دمشق میآمد، یک رمضان حقیقی بود. نمیدانم آیا آن رمضان مرده و رمضانی دیگر آمده است یا شاید پیر شده و از گشتن در سراسر دمشق ناتوان گردیده باشد و تنها در اذهان مردم و تقویم و در چراغهای گلدستههای مساجد و فقط در توپهای قلعه باقی مانده است یا شاید هم من تغییر کردهام و شخصی دیگر شدهام؟ من چهل سال پیش با چشم یک کودک نگاه میکردم و میدیدم که کسی گناه مرتکب نمیشد. من رمضان را میدیدم؛ در حالی که گناهان چشمانم را سنگین نمیکرد؛ اما دیگر چنین رمضانی را نمیبینم.
قدیم الایام مردم دمشق مانند کودکان پاک بودند و زرق و برقهای تمدن، طبیعت خوب و زیبایشان را در درونشان زشت نکرده بود و تعصبات، زیبایی برادری را میان افرادشان به فساد و تباهی نینداخته بود و پردههای حفاظت و صیانت دریده نشده و چادرهای حیا و شرم پاره نگردیده بود. زن به شوهر و فرزند و پروردگار خود و مرد هم به همسر و فرزند و پروردگارش تعلق داشت؛ از این رو همهٔ آنها رمضان را میدیدند. هلالش را در افق و نورش را در قلبشان مشاهده میکردند و اثر آن در خانهها و بازارها و مدارس و مساجد وجود داشت و حقیقتاً احساس میکردند که کاروان عمر آنها را در بیابانی خشک و بیآب و علف به راه انداخته است؛ اما هنگامی که رمضان فرا میرسید آنان فکر میکردند که در یک سرزمین سرسبز راه میروند. بنا بر این رمضان انس و الفتی برای نفس و آسایشی برای روح بود.
دلی در بند و زنجیر
آن رمضان کجااست؟ آن کجا است؟ مرا به سویش راهنمایی کنید؛ تا در آن گذشته و انس و دوستی از دست رفتهام را بیابم. رمضانی که در آن هر گناهکاری توبه میکرد و پیوند دهندهٔ کسانی بود که از هم دور افتاده بودند. رمضانی که هر ناپیدایی در آن ظهور میکرد و نورهایش در هر دلی میتابید تا پر از خشنودی و اطمینان و دوستی گردد. مردم در سحرگاهان؛ هنگام تجلی رحمت و غفران و بخشش خدا، مدتی برمی خاستند و ندا دهندهای از آسمان بانگ میزد که: آیا هیچ درخواست کنندهای هست؛ تا به او ببخشم؟ آیا هیچ استغفارکنندهای هست تا او را بیامرزم، بندگان خدا هم از صمیم دلهایشان فریاد میزدند:ای مهربانترین مهربانان! و از خدا درخواست میکردند و آمرزش میخواستند؛ پس آنها احساس میکردند که با روحهای خویش به جایی اوج گرفتهاند که از آنجا همهٔ زمین و موجودات روی آن را به مانند ذرهای میبینند که در این فضا پرسه میزند. آنان بزرگترین لذتها را میچشیدند. لذتی بینظیر؛ لذت ارتباط با خدا و راز و نیاز با او در آرامش و خلوت شب و سحرگاهان، پس پرتوهای ایمان در هر دلی میدرخشید و آکنده از رضایت و اطمینان و دوستی میگردید. قلب مانند عقابی در فضای آسمان بال میزد؛ اما ما اکنون او را با زنجیرهای ماده به بند کشیدهایم و آن را در لجن زار هوا و هوس و شهوتهای نفسانی غرق کردهایم، با این وصف چگونه عقابی بال بسته و غرق در گل و لای پرواز کند؟
این همان وضعیت وحال رمضان فعلی ما است! پس غلّ و زنجیرها را از دلهایتان باز کنید و آنها را از چرکها و آلودگیهای لجنی که در آن غوطه ورش کردهاید پاک کنید و بشویید و بگذارید دلها اوج گیرد تا بر زیبایی هستی اطلاع یابد و از راه این برج بلند، زیبایی رمضان را ببیند.
گفتگوی رادیویی شیخ علی طنطاوی (رح) در رادیو دمشق سال ۱۹۷۵م.
نظرات